once again

once again

I`ll be waiting for U :]
once again

once again

I`ll be waiting for U :]

coming back

خب...قسمت این بود دوباره برگردم اینجا نه؟ چند ماهیه تبلتم خراب شده...شارژ نگه نمیداره. و شارژ نمیشه...الانم با گوشی قدیمیم اومدم و حتی تلگرام ندارم...ینی دارم ولی فیلتره ... چقد شد؟یکسال؟شایدم بیشتر.... میا...متاسفم که نبودم... میدونی بعد از شماها به هیچکس اعتماد نکردم.هنوزم آخرین دوستای. منین ...اگه بخواین ...اگه برگردین. می بخشم و تو آغوشم میگیرمتون... :)میا...هیان ...نانا...پیندیو ...اونی مهسا... چی شد به اینجا رسیدیم؟شما واقعا...دلتون. تنگ نمیشه؟ دخترای. بیچاره ای که دلشونو. شکستم شاهدن ...چند بار تو رابطه بودم؟ چقد جنگیدم تا فراموش کنم این لکه ی ننگ زندگیمو...خیانتی که بهم شد...باور کردنی نبود... نگین بانو...نمیذارم بفهمی...که هنوز...این قلب فقط برای تو میزنه... بقیه جایگزینن ...نمیتونن عشق باشن...نه رز...نه ملیکا ...دوست داشتنی بودن...ولی قابل اعتماد ؟ نه...

pandaeo

صبایی نمیخوای چیزی بگی؟:(((((((( قهرم اصن...اون دختره پرناز که اومد منو یادت رفت:((((

ثابت*-*


یابوسیو! بیاین اینجا بحرفیم*-* بقیه ی پستا رو هم مجبور نیستین بخونین-.- خوندین هم عیبی نداره!

یکی تو کی رول یه پیام واسه یکی دیگه گذاشت...یه لحظه فکر کردم تویی...وحشت کردم بغض کردم...و فکر کردم برات مهمم...حتی خودتم نمیدونی چقد به عشقت نیاز دارم نگین...بی تو دارم جون میدم عشقم...برگرد!برگرد عشق پریسا...تنهات نمیذارم برگرد...

خدا بسه این کابوسو تموم کن بذار بیدار شم برم بغلش....

زامبی*-*

میدونی...دلم میخواد دوستت داشته باشم دلم میخواد همه ی قانونامو بشکنم و دوباره گند بزنم به زندگی یکی دیگه...اما دیگه دیره...نمیتونم...وجودم پر از کثافت و لجن و خون و عفونته...بوی چرکو حس میکنم...منتظر مرگ نشستم...من دیگه یه زامبیم^___^هلو آیم عه زام بی^__^

حال من داغونه...

میبینم روزی رو که دوباره تنها شه محاله حالش الان بدتر از من باشه میدونم جای منو یکی دیگه پر کرده نشسته کنارش نگران فرداشه تو که میگفتی هر شرایطی بام هستی یادمه موهاتو به خاطر من میبستی ما که رابطمون انقد محکم بود چیشده حالا که به یکی دیگه دل بستی

عدالت...

اینهمه صفت قشنگ واسه اینه که دوستت دارم و به فکرتم؟شایدم واقعا به اندازه ی صفتایی که بهم دادی خوشگلم..."هوس"...دوسش دارم جالبه!"پست"...قربان شما اختیار دارین!میخواین از روش 100بار بنویسم تا یاد بگیرم؟! پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست پست... خانوم اجازه؟مشقامونو نوشتیم...یاد گرفتیم...حالا میشه بگین پست ینی چی؟تاریک ینی چی؟سم ینی چی؟هوس ینی چی؟ آخه میدونین چیه خانوم...شما دیروز بهمون عشق یاد دادین...خیلی کلمه ی قشنگی بود یه عالمه از روش نوشتیم...خانوم این مداد جدیدا که بهمون دادین باهاشون مشق بنویسیم خیلی زشتن...تیغ تیغین دستامون درد میکنن...خانوم نیگا کنین!!دفتر مشقمون خونی شده...اینجا تو سینمون هم مثل وقتایی که زیاد بازی میکنیم یه جوری شده...لباسای شما هم ترسناک شده...خانوم ما شبا خواب میبینیم شما لولو شدین میخواین ما رو بخورین...خانوم بچه ها میگن چون ما کار بد کردیم مدادمون اینجوریه و باید ازین مشقا بنویسیم!خانوم اجازه!ما نمیدونیم چیکار کردیم...خانوم اون دفعه که مشقمونو ننوشتیم یادمون رفت وقتی هم یادمون اومد شما داشتین دفتر مشقا رو نگاه میکردین...خانوم اجازه!شما دفتر ما رو نگاه نکردین...هیچ وقت اون صفحه رو نگاه نکردین!خانوم اجازه...گردنمون درد میکنه فکر کنیم سرما خوردیم!میشه بریم بیرون؟ خانوم اجازه!ما رو اخراج نکنین...چرا نگاهمون نمیکنین خانوم؟؟خانوم توروخدا ما نمیتونیم بریم مدرسه ی دیگه اونجاها ترسناکه...

دلقک های قصر:/

بعضی حرفا اونقدر خنده دارن که... آره من دوسش دارم.و از نظرم جذابترین مرده.ولی محض رضای خدا یه کم فکر کنین.من لزبینم!!!!!-_____- دوسش دارم خیلی زیاد.توی این دوره ای که دوست داشتن برام معنی نداره دوسش دارم.اما حتی طرفدارش نیستم!!!یه دختری میگفت وقتی به صدای جونسو گوش میده شاد و آرومه...یکی میگفت هروقت یه شهاب میبینه آرزو میکنه یه بارم که شده جونسو رو ببینه...یکی نقاشیاشو گذاشته بود.همش طرح از صورت جونسو...واقعا در برابر اینا میتونم بگم حتی طرفدارشم؟؟شاید من دوست داشتنو بلد نیستم.....نه دوست داشتنو نه هیچ حس خوب دیگه ای رو... اما اینو میدونم...اون بهم حس خوبی میده...حس امنیت...حس آرامش...حتی لبخند...حمایت...یه حرفایی هستن که نه به آهو میتونم بگم نه سها نه هرا...اما به جونسو میگمشون... دلم براش تنگ شده:)کاش سرنوشت جور دیگه ای بود...کاش حد خودمو میدونستم.میتونستیم بهترین دوستای هم باشیم.کاش من جای تو بودم میا...کاش خواهرش بودم...هرروز باهاش حرف میزدم بهش تکیه میکردم بهش نگاه میکردم و لبخندشو می دیدم...کاش میشد همین الان همه چیزو تغییر داد...اما جونسو هم آدمه نه؟...یه حد تحملی داره...نمیخوام مثل نگین باشم واسه همینه چیزی نمیگم...اون الان خوشحاله و عادت کرده...با اینکه نایتمرو باور ندارم اینو نتونستم انکار کنم...فرماندهمو نتونستم انکار کنم...مردمو نتونستم انکار کنم...شاید اینم یه گوشه از توهماتمه...یه توهم آرامش بخش... جونسو کاش میتونستم محبتاتو جبران کنم:')