once again

once again

I`ll be waiting for U :]
once again

once again

I`ll be waiting for U :]

زامبی*-*

میدونی...دلم میخواد دوستت داشته باشم دلم میخواد همه ی قانونامو بشکنم و دوباره گند بزنم به زندگی یکی دیگه...اما دیگه دیره...نمیتونم...وجودم پر از کثافت و لجن و خون و عفونته...بوی چرکو حس میکنم...منتظر مرگ نشستم...من دیگه یه زامبیم^___^هلو آیم عه زام بی^__^
نظرات 8 + ارسال نظر
mia شنبه 9 تیر 1397 ساعت 21:57

میدونی...روانشناس خوب خیلی کمک میکنه...من فقط بخاطر استرس رفتم پیشش..هیچ وقت فکر نمیکردم مشکلم چقدر عمق داره...

Hera جمعه 8 تیر 1397 ساعت 23:40

نههنوز نه...اگه دفعاتی که طناب دور گردن خودم انداختم یا میخواستم چیزی بکوبونم تو سرم یا وقتایی که از عصبانیت حتی فکر کشتن مامانم به سرم میزد سر مسائل جزئی رو نادیده بگیریم نه...میدونی...الان که تصمیم گرفتم برم پیش روانپزشک خودشو مخفی کرده...یه مدتیه عصبانی هم نشدم...و به خواستش رسید منصرف شدم.نگین نباشه زندگی هیچ موجودی برام اهمیت نداره...

mia جمعه 8 تیر 1397 ساعت 17:40

تو کسی رو کشتی؟ اره؟

Hera جمعه 8 تیر 1397 ساعت 16:25

هست.حتی اگه زنده بمونم باعث مرگ دیگرانم.میشم یه محقق دیوونه.از یه جایی به بعد خودمم فکر میکنم کارام درسته.
میدونی که دیگه محاله به هیچکس اعتماد کنم هیچکس...

mia جمعه 8 تیر 1397 ساعت 14:49

نه نیست پریسا..اصلا نیست...

mia جمعه 8 تیر 1397 ساعت 00:12

دلیل پیدا کن براش!

خودتم میدونی احمقانست...

Hera پنج‌شنبه 7 تیر 1397 ساعت 17:08

نچ خوبم میفهمم منتها نشد بمیرم-___-زندگی کردنم اجباری شده...

mia یکشنبه 3 تیر 1397 ساعت 15:33

-____________________- دیگه خودتم نمیفهمی چی مینویسی گمونم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد