once again

once again

I`ll be waiting for U :]
once again

once again

I`ll be waiting for U :]

24 اردیبهشت 97

بهتره ی صفحه ی جدیدو به حرفام اختصاص بدم...نه که میا و صبا رو غریبه بدونم...فقط دلم نمیخواد معذب باشن... امروز روز جالبی بود...دو بار پنکیک درست کردم و با مامانم صحبت کردم...و فردا تولد آریاناست...سعی میکنم کاری کنم مامانم کمتر حس بدی بهم داشته باشه...در آینده...الان با ترنسا تقریبا کنار اومده و خب میدونی...اینم قدم بزرگیه... هرجوری بهش نگاه میکنم...دختری غیر از تو توی ذهنم نمیاد...حتی با وجود اینکه دوستت ندارم...شاید...بهتر باشه یه مدت ازت فاصله بگیرم...البته...بعد از تولدت...میخوام تولد شادی داشته باشی...سال گذشته خرابش کردم...و امسال من اونی نیستم که میخوای کنارت باشه...هرچی سردتر میشم بی تفاوتی تو برام عادی تر و کم اهمیت تر میشه...رویای آینده همونه...اما تو دیگه اونی که بودی نیستی...دارم تلاشمو میکنم اما حرف محبت آمیزی پیدا نمیکنم که صادقانه باشه...پس...به قول خودت...بای...
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد